دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, :: 20:33 ::  نويسنده : آيدا

 To fall in love 
عاشق شدن 

To laugh until it hurts your stomach 
آنقدر بخندي که دلت درد بگيره 

To find mails by the thousands when you return from a vacation. 
بعد از اينکه از مسافرت برگشتي ببيني هزار تا نامه داري 

To go for a vacation to some pretty place. 
براي مسافرت به يک جاي خوشگل بري 

To listen to your favorite song in the radio. 
به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي 

To go to bed and to listen while it rains outside. 
به رختخواب بري و به صداي بارش بارون گوش بدي 

To leave the Shower and find that the towel is warm 
از حموم که اومدي بيرون ببيني حو له ات گرمه ! 

To clear your last exam. 
آخرين امتحانت رو پاس کني 

To receive a call from someone, you don""t see a lot, but you want to. 
کسي که معمولا زياد نمي‌بينيش ولي دلت مي‌خواد ببينيش بهت تلفن کنه 

To find money in a pant that you haven""t used since last year. 
توي شلواري که تو سال گذشته ازش استفاده نمي‌کردي پول پيدا کني 

To laugh at yourself looking at mirror, making faces. 
براي خودت تو آينه شکلک در بياري و بهش بخندي !!! 

Calls at midnight that last for hours. 
تلفن نيمه شب داشته باشي که ساعتها هم طول بکشه 

To laugh without a reason. 
بدون دليل بخندي 

To accidentally hear somebody say something good about you. 
بطور تصادفي بشنوي که يک نفر داره از شما تعريف مي‌کنه 

To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours. 
از خواب پاشي و ببيني که چند ساعت ديگه هم مي‌توني بخوابي ! 

To hear a song that makes you remember a special person. 
آهنگي رو گوش کني که شخص خاصي رو به ياد شما مي‌ياره 

To be part of a team. 
عضو يک تيم باشي 

To watch the sunset from the hill top. 
از بالاي تپه به غروب خورشيد نگاه کني 

To make new friends. 
دوستاي جديد پيدا کني 

To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person. 
وقتي "اونو" ميبيني دلت هري بريزه پايين ! 

To pass time with your best friends. 
لحظات خوبي رو با دوستانت سپري کني 

To see people that you like, feeling happy 
کساني رو که دوستشون داري رو خوشحال ببيني 

See an old friend again and to feel that the things have not changed. 
يه دوست قديمي رو دوباره ببينيد و ببينيد که فرقي نکرده 

To take an evening walk along the beach. 
عصر که شد کنار ساحل قدم بزني 

To have somebody tell you that he/she loves you. 
يکي رو داشته باشي که بدونيد دوستت داره 

remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh. ........and laugh ...... 
يادت بياد که دوستاي احمقت چه کارهاي احمقانه اي کردند و بخندي و بخندي و ....... باز هم بخندي 

These are the best moments of life.... 
اينها بهترين لحظه‌هاي زندگي هستند 

Let us learn to cherish them. 
قدرشون روبدونيم 

"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed" 
زندگي يک هديه است که بايد ازش لذت برد نه مشکلي که بايد حلش کرد 



چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:, :: 18:59 ::  نويسنده : آيدا

امروز روز خاصی نیست اما می تونه روز خوبی برای آشتی باشه .به جای این که لایک بزنی برو با یک نفر آشتی کن.

 

 

 

 

من رو ببخش نه به خاطر اینکه من لایق بخشش هستم بلکه تو لایق ارامش هستی من ارامش تو رو حتی به ارامش خودم نیز ترجیح میدم

 

 
 

مهم نیست کی مقصر است
باور کن مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است
در پایان زندگی خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم
تا خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهر آمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم
پس نازنین بیا آشتی کنیم با مهر

 

 

 

 

 

بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم

 


 

 

 

من رو ببخش نه به خاطر اینکه من لایق بخشش هستم بلکه تو لایق ارامش هستی من ارامش تو رو حتی به ارامش خودم نیز ترجیح میدم

 


 

 

از تو به یک حرف ناروا نکشم دست
وز سر راه تو دلربا نکشم پا
عاشق زیباییم اسیر محبت
هر دو به چشمان دلفریب تو پیدا

 

 

 

 

همیشه رفتن بهترین نیست
گاهی میان رفتن وماندن هیچ فرقی نیست
چه قهر باشیم چه آشتی
اصل درست این است که عزیزان ما در خانه ی دل ما جای دارند

 

 

 

 

بوسه ام را می گذارم پشت در
قهرکردی , قهرکردم , سر به سر
تو بیا , در را تماما باز کن
هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟
آمدم , حالا تو با من آشتی ؟

 

 
 

 

به چشم من نگاه کن. ببین چگونه اشک غم، روان شده از دیده ام. برای من ز عشق بگو...
تو ای کسیکه دوستت دارم
تو ای کسیکه قلب من بخاطر تو می تپد
برای من بمان
برای من سرود آشتی بخوان

 


 

 

آشنای شهر بارون بیا من شدم پشیمون / فکر این شکسته دل باش پشت ابرا نشو پنهون

 


 

 

نذاري فاصله ها ، تو هجوم سايه ها ، ميون غريبه ها ، نذاري تو جاده ها تو رو از من بگيرن ، تو خودت خوب مي دوني ، توي راه زندگيم ، دلخوشم به بودنت

 


 

 

قلبم گرفت ای نازنینم نفسم دیگه نفس نیست آه این زمین و سرزمین واسم بجز قفس نیست تا کی بگم آه ای خدا مگه دلم درد آشنا نیست هر چی کشیده بس نیست رنجی کشیده بس نیست تو ای عزیزترین کسم پشت و پناه من باش یک تکیه گاه مهربون رفقیق راه من باش اگر نمک بر زخم من باشی زخمم سر باز کند و دردم مرا از پای دراید

 



 

 

زندگی یعنی بخند هرچند غمگینی.ببخش هرچند مسکینی.فراموش کن هرچند دلگیری...

 


 

 

بوسه پلی است بین قهر و آشتی ، بیا هی قهر کنیم هی آشتی !

 


منبع:www.4jok.com

 

شاه قلبم بی تو کیشه، زندگی بی تو نمیشه، به خدا قسم عزیزم، تو رو دوست دارم همیشه



سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 12:20 ::  نويسنده : آيدا

 تا حالا شده تو جشن تولدت وقتی كه دوستات به دیدنت میان از كاردستی هایی كه خودت درست كردی بهشون هدیه بدی ؟‌

 

امروز می خوام كاردستی جالبی بهت یاد بدم كه تو جشن تولدت به كارت میاد .

 

با استفاده از مقداری مقوای رنگی و نی های رنگی می تونی حلقه های گل زیبایی درست كنی و به هر كدوم از دوستات كه به جشن دعوتشون كردی یك حلقه گل هدیه كنی و به گردنشون بندازی.

 

نحوه ی درست کردنش توی ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 12:12 ::  نويسنده : آيدا

 
غلامي کنار پادشاهي نشسته بود. پادشاه خوابش مي آمد، اما هر گاه چشمان خود را مي بست تا بخوابد، مگسي بر گونه او مي نشست و پادشاه محکم به صورت خود مي زد تا مگس را دور کند.

مدتي گذشت، پادشاه از غلامش پرسيد:«اگر گفتي چرا خداوند مگس را آفريده است؟» غلام گفت: «مگس را آفريده تا قدرتمندان بدانند بعضي وقت ها زورشان حتي به يک مگس هم نمي رسد.»



سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 12:12 ::  نويسنده : آيدا

 
غلامي کنار پادشاهي نشسته بود. پادشاه خوابش مي آمد، اما هر گاه چشمان خود را مي بست تا بخوابد، مگسي بر گونه او مي نشست و پادشاه محکم به صورت خود مي زد تا مگس را دور کند.

مدتي گذشت، پادشاه از غلامش پرسيد:«اگر گفتي چرا خداوند مگس را آفريده است؟» غلام گفت: «مگس را آفريده تا قدرتمندان بدانند بعضي وقت ها زورشان حتي به يک مگس هم نمي رسد.»



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : آيدا

 روش های بر هم زدن مراسم خواستگاری برای پسران جوان

▪هر چند کلمه که حرف می زنید یک بار بادگلو کنید و بدن تان را بخارانید. این حرکت حتما تاثیر بدی بر دیگران می گذارد.

▪اگر روش قبلی موثر واقع نشد. از فرمول "جوراب های جادویی" استفاده کنید. بگذارید جوراب های تان یک هفته نشسته باقی بماند.

▪شب ها هم آنها را توی کتانی های ورزشی بچپانید و شب خواستگاری همان ها را بپوشید تا همه خانه بوی باقلی پخته بگیرد!

▪حتما شام بمانید حتی اگر سکوت سنگین و حرف ها، تمام شد شما همچنان بنشینید و لبخند بزنید و سرتان را تکان بدهید. بالاخره یکی از اعضای خانواده عروس خسته می شود و از جا بر می خیزد و این لحظه همان بزنگاهی است که باید بگویید "راضی به زحمت نیستیم... شام چرا... حالا وقت هست..." این طوری آنها ناچار می شوند به شما تعارف کنند و شما با کمال میل تعارف شان را می پذیرید.

▪جوری به خواستگاری بروید که انگار قبیله ای به خانه عروس حمله کرده است. همیشه زیاد باشید. قشون کشی کنید. هشت و نه نفر برای خواستگاری، عدد ناچیزی است اصلا نباید روی کمتر از ۱۵ نفر حساب کنید.

▪در خواستگاری بچه ها را با خود ببرید و برای آنکه شوق تان را به بچه داشتن نشان بدهید با آنها بازی کنید مثلا یک مسابقه وسطی ترتیب بدهید یا گرگم به هوا بازی کنید.

▪بدلباس باشید یکی از بهترین شیوه های بدلباسی این است که جوراب های تان را روی پاچه شلوارتان بکشید.

▪به کسی فرصت صحبت کردن ندهید. دائما از محاسن تان حرف بزنید و گاهی رو کنید به اعضای خانواده و تائیدشان را بگیرید. روش دیگر این است که هیچ حرفی مربوط به خودتان نزنید. اما یک لحظه هم دهان تان را بسته نگه ندارید؛ از سیاست، از اقتصاد، از علم، از هوا، از تاریخ و... حرف بزنید حتی می توانید خاطره تعریف کنید.

▪عروس را با یکی از دخترهای مجرد فامیل مقایسه کنید. مثلا همین که چایی آورد به مادرتان بگویید "شبیه دخترعمه ام نیست؟"

▪همیشه اسم عروس را اشتباه بگویید مثلا اگر اسمش فرزانه است هر بار با اسمی تازه صدایش کنید! "ببخشید افسانه خانم..."، "راستی ملیسا خانم..."، "شیوا خانم می خواستم بگویم که..." و...

▪گربه را دم حجله بکشید. وقتی عروس بالقوه، پرسید سهم مشارکت احتمالی تان در کارهای خانه چقدر است ناگهان ابرو در هم بکشید، نیم خیز شوید و صدای تان را بلند کنید و بگویید "شما بپزید من می خورم، شما بشویید و بسابید، من استراحت می کنم و اگر شاغل هستید، حقوق تان را هم بدهید من خرج کنم!"

▪صدای مهمان ها را ضبط کنید و از همه عکس بگیرید و از جلسه خواستگاری و شروطی که مطرح می شود، یادداشت بردارید و دست آخر، برای اینکه خانواده عروس در آینده شرط ها را تغییر ندهند بگویید پای برگه را امضا کنند و برای اینکه صداهای ضبط شده شان را هم بشناسید بگویید هر نفر یکبار نام و سنش را اعلام کند.

▪کفش هایتان را لنگه به لنگه بپوشید تا ثابت کنید دست و پا چلفتی هستید و نمیشود روی شما برای زندگی مشترک حساب کرد.

▪تا آنجا که می توانید بخورید. توی این گرانی، شاید تا سال ها وسعتان نرسد خیلی از میوه ها را بخورید.

▪از فن "در گوشی فامیلی" استفاده کنید. در این فن، شما و خانواده تان باید طوری وانمود کنید که انگار با خانواده عروس قهرید پس فقط بین خودتان درگوشی حرف بزنید و اعضای خانواده عروس را توی بحث های تان راه ندهید.

▪دائما با تلفن همراه تان پیامک بزنید و اگر کسی زنگ زد پاسخ بدهید و بلند بلند با او خوش و بش کنید.

▪حتما، حتما، حتما، گل میخک بگیرید و بی خیال گل رز قرمز شوید و خودتان با برگ کاج تزئینش کنید و با نخ جعبه شیرینی ببندیدش.

روش های بر هم زدن مراسم خواستگاری برای دختران جوان

▪هنوز سلام و علیک تمام نشده سر صحبت درباره مهریه را باز کنید و بگویید که شما جد اندر جد، مهریه را سنگین می گیرید و این رسم خانوادگی تان است و همه دخترهای فامیل تان همین کار را کرده اند. برای این که کسی شک نکند چند تا مثال هم ردیف کنید مثلا بگویید "همین پارسال دخترعموی مامانم ازدواج کرد با ۴۰۰۰ سکه، آبجی خودم مهرش ۵۰۰۰ تا بود... حالا دو هزار تای ناقابل که چیزی نیست."

▪برای شما چه اهمیتی دارد که داماد بالقوه در صورت موافقت با مبلغ مهریه تان، به زندانی بالقوه، تغییر نام می دهد؟

▪وقتی چایی آوردید و همه مشغول خوردن شدند و به به و چه چه کردند بگویید رمال توی پارک که امروز دیده اید کارش حرف ندارد چون این لحظه را پیش بینی کرده و راست گفته که اگر توی قوری تف کنید مهر و محبت خانواده داماد به شما چند برابر بـیـشتـر می شود.

▪از دامـاد و تـک تک اعـضای خـانواده اش بپرسید متولد چه ماه و سالی هستند. بعد کشف کنید که آنها در تقویم چینی نماد چه حیواناتی هستند و مطمئن باشید هیچ وقت ممکن نیست نماد سال شما، با نماد سال بقیه کاملا همخوانی داشته باشد و با چنین اعتقادی چگونه می توانید در کنار آنها با صلح و صفا زندگی کنید. فرضا شما متولد سال موش باشید. موش که نمی تواند با خانواده ای که یک اژدها، دو تا خوک، یک سگ، دو تا گربه و یک گاو دارد، زندگی کند!

▪از همان ابتدا که خانواده داماد آمدند و گل ها و شیرینی ها را تحویل گرفتید، همین که آنها خواستند سر صحبت را باز کنند لبخند ملیحی بزنید و الکی بگویید قصد ازدواج ندارید و می خواهید درس بخوانید. این طوری هم باکلاس تر است و هم تا ابد بی شوهر می مانید.

▪خودتان را کاملا متفاوت با آنچه هستید نشان دهید و اصلا فکرش را هم نکنید که بالاخره روزی طرف مقابل از نشانه ها متوجه می شود شما کلک می زده اید.

▪اگر زیاد غذا می خورید، بگویید کم خوار هستید. اگر دیر می خوابید بگویید سر شب خواب تان می گیرد. اگر ترجیح می دهید در روزهای تعطیل روی کاناپه جلوی تلویزیون لم بدهید بگویید همه روزهای تعطیل، آفتاب نزده در کوه هستید.

▪سیر بخورید و دائما اظهار نظر کنید، حتی وقتی نظرتان را نخواسته اند. توی استکان ها، کیسه چای بگذارید و بگویید برای تان سخت بوده چای دم کنید.

▪حتی یک لحظه به نگون بختی که به خواستگاری تان آمده اعتماد نکنید. همان اول کار به داماد بالقوه بگویید "پسورد ایمیل های تان را می خواهم..." واکنش احتمالی او از دو حالت بیشتر نیست.

▪اول این که می گوید "متاسفم اما پسورد من محرمانه و شخصی است" در این صورت شما بر می آشوبید و می گویید "کاملا مشخص شد با اینترنت چه می کنید!"

▪واکنش دوم این است که او سرخ و سفید شود و مثل قاتلانی که اعتراف می کنند رمز عبورش را روی کاغذ بنویسد و به شما بدهد. آن وقت شما به اتاق دیگر می روید و به اینترنت وصل می شوید و صندوق پستی الکترونیک او را بررسی می کنید و هر از گاه می گوید "خدای من! اینها چیست؟ اینها کی هستند؟"

▪بعد از رسیدن خواستگارها به خانه بیایید. بی حوصله سلام و علیک کنید و بعد یا بروید توی اتاق تان و دراز بکشید و بخوابید یا گوشه اتاق بنشینید و تلویزیون تماشا کنید و هر از گاه لبخندی به حضار بزنید و بگویید "هیسسس".



یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 14:56 ::  نويسنده : آيدا

 


بيل گيتس
بيل گيتس، رئيس «مايکروسافت»، در يک سخنراني در يکي از دبيرستان‌هاي آمريکا، خطاب به دانش‌آموزان گفت:
+ در دبيرستان خيلي چيزها را به دانش‌آموزان نمي‌آموزند!
-------------------------------------------------------------------------------
او هفت اصل مهم را که دانش‌آموزان در دبيرستان فرا نمي‌گيرند، بيان كرد.
هفت اصل مهم بيل گيتس به اين شرح است :

اصل اول: در زندگي، همه چيز عادلانه نيست، بهتر است با اين حقيقت کنار بياييد.

اصل دوم: دنيا براي عزت نفس شما اهميتي قايل نيست.
در اين دنيااز شما انتظار مي‌رود که قبل ازآن‌که نسبت به خودتان احساس خوبي داشته باشيد،
کار مثبتي انجام دهيد.

اصل سوم: پس از فارغ‌التحصيل شدن از دبيرستان و استخدام، کسي به شما رقم فوق‌العاده زيادي پرداخت نخواهد کرد. به همين ترتيب قبل از آن‌که بتوانيد به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسيد، بايد براي مقام و مزايايش زحمت بکشيد.

اصل چهارم: اگر فکر مي‌کنيد، آموزگارتان سختگير است، سخت در اشتباه هستيد.
پس از استخدام شدن متوجه خواهيد شد که رئيس شما خيلي سختگيرتر از آموزگارتان است، چون امنيت شغلي آموزگارتان را ندارد.

اصل پنجم: آشپزي در رستوران‌ها با غرور و شأن شما تضاد ندارد.پدر بزرگ‌هاي ما براي اين کار اصطلاح ديگري داشتند، از نظر آنها اين کار «يک فرصت» بود.

اصل ششم: اگر در کارتان موفق نيستيد، والدين خود را ملامت نکنيد، از ناليدن دست بکشيد و از اشتباهات خود درس بگيريد.

اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشويد، والدين شما هم جوانان پرشوري بودند و به قدري که اکنون به نظر شما مي‌رسد، ملال‌آور نبودند 
........................................................................

 



پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, :: 17:8 ::  نويسنده : آيدا

دِ نـَـه دِ یه تیکه کلام طنز اصفهانی واسه جواب دادن به جمله های غیر عادی …

 

فرق پ نه پ با د نه د : وقتی از پـ نه پــ استفاده می کنی یعنی مطلب خیلی واضح بوده همینطور الکی یه سوال بیجا کرده مثل این ( زنگ زدم اورژانس 115میگه آمبولانس میخوای قربان ؟میگم پــ نه پــ یه پلیس ۱۱۰ میخوام بقیشم آدامس بده !)) ولی وقتی از د نــ د استفاده می کنیم ،یعنی طرف اشتباه فکر کرده حالا تو می خوای درستشو بهش بگی

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 طرف مداركشو داده واسه ترجمه كه اقدام كنه واسه خارج.!.!.! بعد اومده خونه ما ميگم چايى ميخورى يا شربت؟؟؟ ميگه قهوه اسپرسو اگه دارى بيار !!!!!!!!!!!!!!! تو دلم گفتم :دِ نـَـه دِ هفته پيش كه خاكشيرو با كاسه سر ميكشيدى يادت نيست؟؟

 +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

دارم میرم آنتالیا دوست دخترم میگه میشه عزیزم منم ببری ؟میگم د نـَـــــــــــه د مگه ادم با کباب میره تو چلو کبابی......

 ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

مامانم میگه چرا اینقدر سرعت نت کمه ! میگم چون الان داریم از یولترا استفاده می کنیم!میگه : خوب ببندش ! میگم : د نه د ، اگه اینو ببندیم که باید بریم " سایت پیوندها " سوال شرعی بپرسیم !!

 +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

خونه همسایمونو دزد زده بود....

زنگ زدم 110 میگم:الو...پلیس 110؟

میگه: پَـــ نـــ پَـــ راهنمای 118..بفرمایید!!

منم حرصم گرفت گفتم: میخواستم زنگ بزنم اُسکُلتون کنم...

گفت: دِ نـَــ دِ ...شمارت افتاده...وقتی اومدیم دم در خونتون میبینی کی اُسکل شده!!!!

 ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم….. . . “دِ نـَـه دِ ” . اصلش اینه: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ فکرنکن یاد تو بودم، کارنداشتم ول می گشتم!

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

چاه کنه داشت چاه ميکند بعد از چند روز صاحبش بهش گفت : حاجي تعطيلش کن اين زميني را که براي ما ميکني که آب نداره ؟ گفت : دِ نـَـه دِ براي شما آب نداره واسه من که نون داره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

حموم بودم، مامانم مي زنه به در مي گم بـــله ؟ مي گه حمومي ؟ مي گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اينجا لندنه، صداي منو از راديو بي بي سي مي شنوي.

ميگه : دِ نـَــــــه دِ در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپيوترت کار ميکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برميدارم که امشب رو لندن بموني تا فهم درست جواب دادن رو ياد بگيري، آها يه چيز ديگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش ميکنم

 ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

طرف ميره عروسي ميبينه همه موبايل به کمر بستن . اونم يه کاغذ لوله ميکنه ميبنده به کمرش . يکي بهش ميگه يه کاغذ گير کرده به لباست, طرف ميگه دِ نـَـه دِ اين فکسه



پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, :: 17:7 ::  نويسنده : آيدا

خواص گوسفند :1-بو مي دهد 2-سبزي مي خورد 3- گاهي مي خوابد 4-پرواز نمي کند 5-اف هاي سر کاري را با دقت مي خواند

يكي از نظاميان آزاد شده انگليسي حاضر به بازگشت به كشورش نشد وي در اين باره گفت ميخوام بدونم آخر سريال ترش و شيرين چي ميشه

عزيزم ! هر کسي غير من بهت « ميگه دوست دارم »باور نکن ! آخه مجتبي تو تنها کسي هستي که مي پرستم . پيمان من واقعا واست ميمرم . ميدوني چيه رضا ؟ اصلا زندگيم بدون تو فايده نداره ! خدا شاهده علي , شب ها از عشقت خواب ندارم . مامانم ميگه فکر نويد ديوونه ات کرده ! هر چي بهش ميگم من غير از ساسان کسي رو نميخوام باورش نميشه ! تو بگو سعيد جونم ! بايد چيکار کنم

با احساس بخون: آتش زدي بر خرمنم، واي خرمنم واي خرمنم واي خرمنم . . . . بسه ديگه فهميدم خري

اگر يه مرد در ماشين رو براي خانومش باز کنه ميشه 4 تا نتيجه گرفت: .ماشين تازه هست 2.زنش تازه هست 3.طرف زنش نيست 4.مرد گلابي هست

از تركه مي پرسن اسم كوچيك فردوسي چيه ؟ مي گه : ميدان

دوهفته اقامت دربهترين هتل ايران،ديدارخصوصي بادکتراحمدي نژاد،صبحانه کره محلي و عسل سبلان،ناهارآبگوشت بزباش،شام کباب بناب،حضوردرتمام بخش هاي خبري دنيا،يک دست کت و شلوار هاکوپيان،بليط پرواز مستقيم به لندن،به اضافه دهها جايزه ديگر..کافي است يکبار به آبهاي ايران تجاوز کنيد

دخترا به پنج گروه اصلي تقسيم ميشن : ‌گروه اول دخترائي هستند كه پسرا رو بدبخت ميكنن! گروه دوم دخترائي هستند كه اشك پسرا رو در ميارن! گروه سوم دخترائي هستند كه جوون پسرا رو به لبشون ميرسونن! گروه چهارم دخترائي هستند كه كاري ميكنن پسرا روزي 18 بار‌آرزوي مرگ كنن! گروه 5 دخترائي هستند كه به اشتباه فكر ميكنن جزو هيچكدوم از گروههاي بالا نيستن

به يه پيرزن 200 ساله ميگن چه ارزويي داري ميگه 6 سال ديگه عمر كنم بشم 206 جوونا سوارم بشن

تهرانيه داشت واسه ابادانيه خالي مي بست مي گه من يه سگ دارم وقتي مياد خونه در مي زنه .... ابادانيه مي گه : ولك مگه بابات كليد نداره ؟؟؟؟

چند سوال: چرا وقتي باطري کنترل تلويزيون تموم مي شه دکمه هاي اونو محکمتر فشار ميديم؟ چرا اگر به کسي بگيد که در فضا 4 ميليارد ستاره وجود داره باورش ميشه ولي اگر بهش بگيد رنگ ديوار خيسه خودش با دست امتحان مي کنه تا مطمئن بشه؟ چرا براي انجام مجازات اعدام با تزريق آمپول سمي، از سرنگ استريل استفاده مي کنن؟ چرا تارزان بعد از اين همه وقت كه تو جنگل بوده ريش و سيبيل نداره؟ آيا ميشه زير آب گريه کرد؟

با من باش... عزيزم با من باش و از وجود من به زندگيت گرما و صميميت ببخش و سرماي سخت زندگيت را با اعتماد به من از بين ببر ، << ايران رادياتور



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 20:51 ::  نويسنده : آيدا

پاسخ های جالب این دانش آموز باعث شد تا نمره صفر نگیرد! سوال ها و جواب ها را بخوانید.

ناپلئون درکدام جنگ مرد؟
در آخرین جنگش!

اعلامیه استقلال امریکا در کجا امضا شد؟
در پایین صفحه.

چگونه می توانید یک تخم مرغ خام را به زمین بتنی بزنید بدون آن که ترک بردارد؟
زمین بتنی خیلی سخت است و ترک بر نمی دارد!

علت اصلی طلاق چیست؟
ازدواج!

علت اصلی عدم مردود شدن دانش آموزان چیست؟
امتحانات.

چه چیزهایی را هرگز نمی توان درصبحانه خورد؟
نهار و شام!

چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟
نیمه دیگر آن سیب!

اگر یک سنگ قرمزی را در دریای آبی بیاندازید، چه خواهد شد؟
خیس خواهد شد!

یک فرد چگونه می تواند هشت روز نخوابد؟
مشکلی نیست، شبها می خوابد!

چگونه می توانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟
شما امکان ندارد فیلی را پیدا کنید که یک دست داشته باشد!

اگر در یک دست خود سه سیب و چهار پرتقال و در دست دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید، کلا چه خوهید داشت؟
دستهای خیلی بزرگ!

اگر هشت نفر در ده ساعت یک دیوار را بسازند، چهار نفر آن را در چند ساعت خواهند ساخت؟
هیچ! چون دیوار قبلا ساخته شده!



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : آيدا

زپرتی:
واژة روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است. در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران می‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش به هم ریخته است.
 
هشلهف:
مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملة انگلیسیI shall have به معنی من خواهم داشت را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.
چُسان فسان:
از واژة روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
 
شر و ور:
از واژة فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
 
اسکناس:
از واژة روسی Assignatsia که خود از واژة فرانسوی Assignat به معنی برگة دارای ضمانت گرفته شده است.
 
فکسنی:
از واژة روسی Fkussni به معنای بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنای بیخود و مزخرف به کار برده شده است.
 
نخاله:
یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : آيدا

اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد.
اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان.
مادرت آتوسا (دختر کورش کبیر) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن.
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود.
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.
کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ( کانال سوئز ) به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند.
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو، نظم و امنیت برقرار کند، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند.
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت.
افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند.
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد.
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند.
بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.
زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.
هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آبادکردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قائده اینست که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود، در آباد کردن، حفر قنات، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده.
عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای.
بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو اینجا حاضراند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است.



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 14:8 ::  نويسنده : آيدا

روستای «نیار» در بخش شاسکوه بیرجند قرار دارد که داستان عجیب پیرمردی گودال نشین در آنجا رقم خورده است.

کلوخ محمد ۸۰ ساله است. وی هرگز ازدواج نکرده و شغلش چوپانی بوده و در زلزله سال ۷۶ خانه‌اش بر سرش فرود آمد اما این مرد یک تفاوت بزرگ با همه داشت. کلوخ محمد هرگز حاضر نشد دوباره برای خودش خانه ای بسازد و از آن زمان تا امروز که ۱۵ سال می‌گذرد وی در یک گودال و چاله‌ای که خودش حفر کرده زندگی می‌کند.

 

سبک خانه‌اش شباهت زیادی با خانه‌هایی در بیابان دارد که زمین را گود می‌کنند و رویش را با هر چیزی که دم دست وجود دارد اعم از آهن، پلاستیک، فرش، میلگرد و چوب می‌پوشانند؛ خانه عجیب کلوخ محمد هم این طور است.

کلوخ محمد در این باره می گوید: «تا هفت سال پیش چوپان بودم به دلیل خشکسالی و مرضی که آن سال گرفتار دام‌هایمان شد همه شان مردند. الآن حدود هفت سال است که بیکارم چون توان کار کردن نیز ندارم. فقط یک برادر دارم که مشهد زندگی می‌کند و سالی یک بار به اینجا سر می‌زند، درآمدم یارانه است و پول کمیته امداد که به من می‌پردازند.»

دیوارهای خانه‌اش عجیب هستند. هر یک متر دور تا دور خودش را سوراخ کرده و به عنوان طاقچه خانه استفاده کرده است، داخل خانه‌اش همه چیز است، از یک پیاله نیکل که هم با آن آب می‌خورد و هم غذا تا یک کتری سیاه و دو قابلمه سیاه‌تر که نشان از زندگی سخت وی دارد.

کلوخ محمد می افزاید: «نان را تکه تکه می‌کنم داخل قابلمه و با نوشابه می‌خورم!! تنها هستم و چون از خرج زن و بچه می‌ترسیدم! هیچ گاه زن نگرفتم. از خانه همسایه یک کابل کشیدم تا تنها یک لامپ کم مصرف روشن کنم و در تاریکی نمانم.»



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 13:56 ::  نويسنده : آيدا

پژوهش جدید یک بنیاد انگلیسی نشان داده که کودکان متولد نیمه اول سال نسبت به همسالان متولد نیمه دوم سال در ریاضی ضعیف‌تر هستند.طبق یافته‌های محققان، کودکان متولد ماه‌های مه تا اوت (اردیبهشت تا شهریور) نیاز بیشتری به کمک درسی در ریاضی دارند.این گزارش که توسط بنیاد «فرصتی برای هر کودک» انجام شده، بر روی ۴۷ هزار و ۲۳۷ کودک شش و هفت ساله تحقیق کرده که در میان ضعیف‌ترین‌ها در درس ریاضی قرار داشتند.

این یافته‌ها نشان داده که بسیاری از کودکان متولد ماه‌ های گرم حدود ۱۳ ماه عقب‌تر از میانگین همسالان خود در ریاضیات هستند.این یافته‌ها در پی پژوهشی ارائه شده که طبق آن کودکان متولد تابستان در مدرسه غمگین‌تر بوده، اعتماد به نفس کمتری داشته و از احتمال کمتری برای ورود به دانشگاه‌های برتر برخوردارند.

در این میان محققان دریافتند که کودکانی که از مشکلات بیشتری با ریاضی برخوردارند، بیشتر پسر هستند و از پس زمینه اقلیت‌های قومی برخوردار بودند. اما همچنین محققان اظهار کردند که یک دوره آموزش خصوصی کوتاه و فشرده می‌تواند در همگامی این کودکان با همسالان خود موثر باشد.اگرچه این کودکان همچنین از احتمال بیشتری برای صحبت به زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم و همچنین استفاده از وعده‌های غذایی رایگان مدرسه برخوردارند.

این در حالی است که با طرح آموزشی دانشگاه اج‌هیل پس از ۳٫۷ ماه آموزش اضافی این کودکان توانستند به یک حاصل ۱۵٫۷ ماهه دست یابند. همچنین یافته‌ها نشان داد که آموزش در گروههای دو تا سه نفری نسبت به آموزش تکی بر روی این دستاورد تاثیری نداشت.این کار اکنون توسط این دانشگاه به شکل دو برنامه «شمارش اعداد» و « درجه یک» انجام شده که برای کمک به دانش‌آموزان مورد استفاده قرار خواهند گرفت.



جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 14:52 ::  نويسنده : آيدا


یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 15:36 ::  نويسنده : آيدا

انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند؟

راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.

به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.

دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!

 



یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 15:30 ::  نويسنده : آيدا

تا کنون هیچ دانش آموزی در این سن و با این معدل موفق به دریافت دیپلم تحصیلات متوسطه در آلمان نشده است.ا
مینو معتقد است از داشن آموزان دیگر باهوشتر نیست ولی همه معلمان و مسئولین مدرسه ای که او در آنجا دوره دیپلم اش را گذرانده است مینو را یک نابغه می دانند.

مینو در سه سالگی قادر به خواندن بود و در شش سالگی بدون گذراندن کلاس اول و دوم تحصیلاتش را از کلاس سوم آغاز کرد و یکسال بعد کلاس پنجم را در سه هفته به پایان رساند.

بزرگترین آرزوی مینو دریافت معدل یک بود که اکنون به این آرزویش رسیده و گفته است که قصد دارد در دانشگاه شهر هایدلبرگ و یا مونیخ در رشته پزشکی ونهایتا تحقیقات پزشکی ادامه تحصیل بدهد و هدفش از انتخاب این رشته نجات جان انسانهاست که آن را یک وظیفه برای خود می داند.

پدر مینو آقای جمشید تیزابی هم گفته است که تمام تلاش خود را برای ادامه تحصیل دخترش انجام خواهد داد.

البته نه تنها بهره هوشی بسیار بالا و استعداد فوق العاده مینو، که رفتار او در برخورد با همکلاسیان و معلمانش نیز موجب تحسین بسیاری از مردم آلمان شده است.



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آیدا
این وب شخصیمه پر از خاطرات و مطالب باحال
درباره وبلاگ

سلام به همگی نظر یادتون نره
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آيدا و آدرس ida.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 118
بازدید ماه : 315
بازدید کل : 130209
تعداد مطالب : 136
تعداد نظرات : 66
تعداد آنلاین : 1



-